دوباره پائیز و میثاق و اشراق بارانی شبانه و همیشگی دل با «تو»...این نگاشته های خونرنگ را که می بینی، شِکوه و گلایه نیست...پائیزانه های دل است.حرف های دلی است که بوی غربت و دلتنگی اش با نمی از باران خزان زده، تازه می شود...حکایت است...روایت دردی است، به یادگار مانده از ابتدای «حوریب»...